هیبت ویس
هیبت ویس

هیبت ویس

چیشد که اینجوری شد؟

چیشد که اینجوری شد؟

هر وقت  احساس میکنم ی جای کار میلنگه همین سوالو از خودم می پرسم و جالب اینه که جوابشم خوب میدونم 

اما اینو نمیدونم که چی شد که اینجوری شد..

یعنی چرا با وجود اینکه جوابو میدونستم بازم اینجوری شد..


گاهی از دس خودم ناراحت میشم که چرا اینقدر کم کاری کردم چرا ی جاهایی که  باید مقاومت میکردم نکردم


اما زندگی همیشه برامون درس داشته و داره و باید خوب خوب درسامونو یاد بگیریم اگه یاد نگیریم اونقدر اون درسا تکرار میشه تا ملکه ذهنمون بشه و درست اون لحظه ایی که احساس می کنیم همه چی رو گرفتیم و از این به بعد میدونیم چیکار کنیم دیگه باهامون کاری نداره و میره سراغ درس بعدی 


درست مثل ی استاد سختگیرخوب که به فکر پیشرفت ماست

همیشه همین بوده ما باید شاگردای خوبی باشیم و یاد بگیریم و نذاریم زندگی به زور و سختی تو کلمون فرو کنه..


اگه زندگی بهمون سخت می گیره دلیل این نیست که من بدبختم دلیلش اینه که درسامو یاد نگرفتم و نباید ناامید بشم بلکه باید حواسموبیشتر جم کنم ..





نظرات 4 + ارسال نظر
nasima پنج‌شنبه 2 دی 1395 ساعت 12:23

دعوامون شد... گفتم: دیگه نه من نه تو...!
گفت: میخامت دیووونه...!
گفتم: ولی من نمیخامت ، فقط هرچی داریو بردار و برو...!
اومد سمتم، بغلم کرد انداختم رو شونشو راه افتاد بره...!
گفتم: دیوونه چیکار میکنی؟ منو بزار زمیییییین...!!!!
گفت: مگه نگفتی همه چیتوبردارو برو؟ منم همینکارو کردم!!!
.
.
یهو از خواب پریدم

www.harfeman-n.mihanblog.com

اِ وا همش خواب بود خخخخ

سعید جمعه 3 دی 1395 ساعت 21:30 http://saeed1372.blogsky.com

کاش خوشبختی هم مثل مرگ حق بود . . .

اینجور کامنتا کلا آدمو می بره تو فکر

سعید جمعه 3 دی 1395 ساعت 21:31 http://saeed1372.blogsky.com

حالم خوب است
ملالی نیست
جز
گم شدن گاه و بی گاه خیالی دور
که مردم به ان شادمانی بی سبب میگویند
..................

هععععععععععی

banooye bahar جمعه 3 دی 1395 ساعت 21:48 http://khaterateman95.blogsky.com

شب یلدات پساپس مبارک:)))
کوجاااای؟

مررررررررررسی گل من:)))

همین دورو برا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.