این چند روزه هوا اونقدر گرم شد که یهو بخاریا ی روشن رو خاموش کردیم و پنجره های بسته رو باز..
من جرأت نکردم راستش برم زیرش-.-از سرما خوردگی ترسیدم:))
آخـــی :))حالا بارون ما از اون روز هی می باره هی باره هی می باره اونم موقعی که من خوابم می فهمه عاشقشم می ترسه ی وق برم زیرش سرما بخورم :))
سلام و درود :)خوشحال میشیم از "خراب آباد" دیدن کنید و نظرتون رو درباره عکس نوشته ها بهمون بگید...
سلام و درود به شما:)اگه این کار م شما رو خوشحال میکنه از خراب آباد هم دیدن میکنم :)
سلامآقا اینجا رو هم چهارشنبه تعطیل کردن که طوفانه در راههمنم خوشحال... که دو تا کلاس فردا رو نمیرم و اون استادی که ازش بدم میاد رو نمی بینم اصلا هم طوفانی اتفاق نیوفتاد پیاده قدم زدنم زیر بارونم حس خوبی داره ، امتحانش کردم
سلامخوبه که طوفانی اتفاق نیفتاد اصن چه معنی داره شاگرد از استادش بدش بیاد :)
مرتضی: قرار ما این بود، تو قول دادی.مینا: قرار چیه؟ وضع عوض شده.مرتضی: قرار اون چیزیه که اگـه وضعم عوض شد پاش وایسی...
این نوشتتون منو خیلی برد تو فکر...
باز خوبه بارون اومد ما که همش گردو خاک خوردیم خخخخ
آره خدارو شکر از اون روز همش داره بارون میاد خداکنه اونجام بارون بیاد تا شما م دیگه گردوخاک نخورین:)
فضولی نباشه میشه بدونم اسم وبلاگتون رو. چرا این گذاشتی؟
اگه این اسمش فضولیه منم ی بار از این فضولیای کردم یعنی ازتون پرسیدم درباره اسم وبلاگتون:)و بازم ممنونم که پاسخگو بودینقبلا این وبلاگ مشترک بود بین من و همسرم همسرم به اسم هیبت و من هم به اسم ویسو اینجوری شد که اسم وبلاگمون رو گذاشتیم هیبت ویس
من جرأت نکردم راستش برم زیرش-.-از سرما خوردگی ترسیدم:))
آخـــی :))
حالا بارون ما از اون روز هی می باره هی باره هی می باره اونم موقعی که من خوابم
می فهمه عاشقشم می ترسه ی وق برم زیرش سرما بخورم :))
سلام و درود :)
خوشحال میشیم از "خراب آباد" دیدن کنید و نظرتون رو درباره عکس نوشته ها بهمون بگید...
سلام و درود به شما:)
اگه این کار م شما رو خوشحال میکنه از خراب آباد هم دیدن میکنم :)
سلام
آقا اینجا رو هم چهارشنبه تعطیل کردن که طوفانه در راهه
منم خوشحال... که دو تا کلاس فردا رو نمیرم و اون استادی که ازش بدم میاد رو نمی بینم
اصلا هم طوفانی اتفاق نیوفتاد
پیاده قدم زدنم زیر بارونم حس خوبی داره ، امتحانش کردم
سلام
خوبه که طوفانی اتفاق نیفتاد
اصن چه معنی داره شاگرد از استادش بدش بیاد :)
مرتضی: قرار ما این بود، تو قول دادی.
مینا: قرار چیه؟ وضع عوض شده.
مرتضی: قرار اون چیزیه که اگـه وضعم عوض شد پاش وایسی...
این نوشتتون منو خیلی برد تو فکر...
باز خوبه بارون اومد ما که همش گردو خاک خوردیم خخخخ
آره خدارو شکر از اون روز همش داره بارون میاد
خداکنه اونجام بارون بیاد تا شما م دیگه گردوخاک نخورین:)
فضولی نباشه میشه بدونم اسم وبلاگتون رو. چرا این گذاشتی؟
اگه این اسمش فضولیه منم ی بار از این فضولیای کردم یعنی ازتون پرسیدم درباره اسم وبلاگتون:)
و بازم ممنونم که پاسخگو بودین
قبلا این وبلاگ مشترک بود بین من و همسرم
همسرم به اسم هیبت و من هم به اسم ویس
و اینجوری شد که اسم وبلاگمون رو گذاشتیم هیبت ویس