هیبت ویس
هیبت ویس

هیبت ویس

حس خوبم پایدار:)

تا امروز و این لحظه اون حس خوب هنوز تو وجودمه خوشبختانه تا حالا به لطف خدا هنوز پر انرژیم چقدر دوس دارم همیشه همینطور بمونم

 یه مدت واقعا  حس خوبی نداشتم ولی به روی خودم نمی آوردم همش تلاش می کردم دوباره بشم همون ویس سابق اون ویسی که پر از انرژی بود من باید بشم شادو شنگول هر چند به ظاهر همینطور بودم اما خودم که می دونستم دارم نقش بازی می کنم و به خودم انرژی مثبت میدم تا اون منفیای زندگیم فکرمو درگیر نکنه می خواستم حالم خوب شه پس باید تلاش می کردم و یه چند روزی شکر خدا خوبِ خوبم و همه چی روبه راهه و چقدر دلم می خواد همه ی آدمای اطرافم و همه ی مردم همین حس قشنگو داشته باشن 

دلم می خواد هر لحظه تجربه ش کنم

امروز ی حس خیلی خوب  داشتم از اون حسای خاص که همش منتظر یه خبر و یه اتفاق خوبی


 همون خبرای خوبی که با اتفاق افتادنش فکر می کنم به نصف اهداف می رسم..


و این یعنی من امیدوارم تا حالا اینقدر امیدواری یه جا ندیده بودم


 امیدواری حس خیلی خوبیه پس چرا تا به حال اینقدر خوب و عمیق تجربش نکرده بودم


 همش فکر می کردم امیدوارم اما من بلد نبودم چطوری امیدوار باشم


 تو امیدواری اصلا خبری از غم  و از احساسای بد نیست 


 تو امیدواری تو  می رسی  به اون چیزایی که می خوای و اینو خیلی روشن و شفاف می بینی 


از امروز به بعد دلم می خواد هر لحظه امیدوار باشم و هر لحظه تجربش کنم ...





عیدتون بی شماار مبااارک

دیشب  یه سَری به اینجا زدم و خواستم وبمو به روز کنم  


 گفتم اول برم به دوستای گلم سر بزنم تا رفتم وب , یه کار پیش اومد منم  بدون کامنت گذاشتن اومدم بیرون دوباره اومدم وبش تا خواستم کامنت بذارم  داداشی اومد خونه    منم دیگه بیخیال شدم یعنی نمی شد دیگه کسی خونه می یاد بری تو فضای مجازی 


خلاصه همین الان از خونه بابام اینا اومدیم ,امشب هم که برادر شوهرم از شمال کشور مهمان ما هستند  خیلی هم خسته م و خوابم میاد آخه دیشب دیر خوابیدم صبحم زود بیدار شدم 


خواستم بگم سرم فعلا شلوغه سَرم که خلوت شد (خخخخ)نه بابا منظور از خلوت شدن سر کچلی نیست  میدونم متوجه منظورم شدین خواستم یکم  نوشته هامو از حالت خستگی در بیارم 


راستی عیدتون خیلی خیلی و بی شمار مباااااارک

ضد زنگ زدم :)

 فعلا  ضد زنگی زدیم به ویس نوشتمون   و  نتیجه ش  شد  اینایی که در ادامه می خونید


  امروزرفتیم بازار  چون اول صبح بود و ما جزو اولین مشتریا به حساب میومدیم  از هر کی خرید م کردیم کلی بسم الله و صلوات و ذکر حواله بارش می کرد  و در آخر هم با چه ذوقی اولین دشتشون رو از ما دریافت میکردند چه حس خوبی داشتم که با نام خدا و ذکر مشتریشون رو راه میندازن و کلی هم تو دلم برای  اینکه کارو بارشون پر رونق بشه  دعا میکردم خوشبختانه  به قول معروف دستمونم خوب بود و همون لحظه چن تا مشتری براشون اومد  ..


+هر کاری رو که با نام و یاد  خدا انجام بدیم حتما نتیجه خوبی  داره..