-
آب و آتش و آوار..
پنجشنبه 7 بهمن 1395 18:33
حادثه اخیر خیلی تلخ و دردناک بود ریختن ساختمان پلاسکو و موندن عده ای زیر آوار اصلا فکر نمیکردم کار آوار برداری اینقد طول بکشه خیلی طول کشید خیلی ... روزای اول دعا میکردم زنده باشن تا همین دیروز منتظر زنده بودن عد ه ای بودم اما امروز دعا میکنم اون چند نفر باقی مونده جنازه هاشون پیدا بشه .. خدا میدونه اینروزا تو دل...
-
من اگر کم رنگم تو چرا کم رنگی
دوشنبه 6 دی 1395 09:24
سلام:میدونم اینروزا کم رنگ شدم اما مطمئن باشید شما رو یادم نرفته و نمیره و نخواهد رفت.. اینروزا من و هیبت داریم در مورد مسائل و روشای حل مسائلمون فکر می کنیم و ذهن درگیر حل مساله هم کمتر میل نوشتن داره.. خب یه فکرای خوبی داریم اما فکری که عملی نشه فکر محسوب نمیشه باید این فکرا رو عملی کنیم و نبوغ و خلاقیت و استعدادی...
-
چیشد که اینجوری شد؟
دوشنبه 22 آذر 1395 18:57
چیشد که اینجوری شد؟ هر وقت احساس میکنم ی جای کار میلنگه همین سوالو از خودم می پرسم و جالب اینه که جوابشم خوب میدونم اما اینو نمیدونم که چی شد که اینجوری شد.. یعنی چرا با وجود اینکه جوابو میدونستم بازم اینجوری شد.. گاهی از دس خودم ناراحت میشم که چرا اینقدر کم کاری کردم چرا ی جاهایی که باید مقاومت میکردم نکردم اما زندگی...
-
ویس یخ زده,منجمد,در حال انجماد,قندیلی و یخی حتی
جمعه 5 آذر 1395 21:52
هوا اونقدر سرد شده که با وجود دوتا بخاری تو خونه قندیل بستم.. این همه سرما نه اینکه تا حالا سابقه نداشته داشته اما اینجوری یهویی هوا سرد بشه در حد زمستون اونم تو فصل پاییز اینجوری سابقه نداشته.. ببخشید اگه جملاتم قابل درک نیستا مهم نیست خودمم الان اصن نمی دونم چی میگم نه اینکه ندونم الکی مثلا نمیدونم خلاصه اینکه...
-
از آقامون بخاطر یادآوری مچکرم
چهارشنبه 19 آبان 1395 21:22
امروز دیدم تلویزیون خرابه نشستم روبروش و زل زدم بش ی صفحه سیاه با ی متن سیگنال موجود نیست هیبتم گفت :حالا مثلا داری تلویزیون می بینی من :آره مثلا خخخ بعدش پاشدم اینورو نیگاه کردم اونورو نیگاه کردم با این ورش ور رفتم با اون ورش ور رفتم و آخر سری ی نیگاه به آقامون گفتم دیدی بلاخره کشفیدمش تا نپاشم از جام که چیزی کشف...
-
هنوز خودمونشناختم..
سهشنبه 18 آبان 1395 17:02
تا وقتی ی جا نشستم و زانوی غم بغل گرفتم که چرا اینجا اینجوریه چرا هیچی درس نمیشه چرا همه چی می ریزه بهم ..هیچی درس نمیشه دیگه فقط خودموتبدیل میکنم به ی آدم افسرده ی درب و داغون که با ی من عسلم نمیشه خوردش واقعا حیفه تبدیل شدن به هم چی آدمی.. اما کافیه یکم از انرژی خوبای درونمورو کنم یهوهمه چی عوض میشه خیلی حیفه اون...
-
عاشق که باشی
دوشنبه 17 آبان 1395 14:00
وقتی با دستام لمسشون کردم بیشتر از همیشه فهمیدم که چقدر تو این مدت بدون اونا بم سخت گذشت.. وقتی عاشق ی چیزی باشی حاضری به خاطرش تمام خستگیا تو یادت بره و اونقدر بری تا بهش برسی مثل عشقی که بین من و یارِ مهربانم هست لمس کتابا تو قفسه کتابخونه حالمو خیلی عوض کرد دیروز با وجود تموم خستگیام حاضر شدم فرسنگها برم تا بهش...
-
دلم ی بارون حسابی می خواد..
پنجشنبه 13 آبان 1395 17:13
این چند روزه هوا اونقدر گرم شد که یهو بخاریا ی روشن رو خاموش کردیم و پنجره های بسته رو باز.. تازه, به فکر راه اندازی مجدد کولر افتادیم که یهو هوا طوفانی شد و باد شدیدی وزیدن گرفت به ناگاه آسمان بغش ترکید و تند وتند اشکاشو ریختو تا ما خواستیم بریم از این هوا لذت ببریم دیدیم از اشکای آسمون یه زمین خیسو یه بوی نم بارون...
-
هیبتم کجایی؟؟ دقیقا کجایی؟؟
سهشنبه 11 آبان 1395 16:30
خیلی وقته تو خونه تنها نبودم واسه همینه الان که ی چند ساعتی میشه تنهام یکم که چه عرض کنم دو سه کم ترسیدم به طوری که صدای بال کبوترم که شنیدم می خواستم جیغ بزنم .. وای خدای من گوشیاشم با خودش نبرده حالا من از کجا بدونم کجاس .. قلبم داره تند میزنه.. خدا کنه هیبتم زودتر بیاد جاش خیلی خالیه .اصن نمی دونستم زندگی بدون...
-
تقدیم به دوست خوبم بانوی بهار
چهارشنبه 5 آبان 1395 19:57
حتی اگه بخوای دیگه ننویسی و ادامه ندی حتی اگه هر چی زور بزنی و حرفت نیاد و به قول بانو گفتنی دچار یبوست نوشتاری شده باشی فقط و فقط ی دوست خوب می تونه دلگرمت کنه تا باشی و ادامه بدی .. ی دوست خوب که بودن و نبودنت واسش مهمه و حواسش به همه چی هست اون دوست خوب بهاریه ی بانوی دوست داشتنی که امیدوارم غم و درد همیشه ازش...
-
هر وقت دلتون لرزید
سهشنبه 13 مهر 1395 11:02
دوباره محرم اومده و این پاییز ر و خیلی خاصتر میکنه می دونستم این پاییز خیلی خاصه و متفاوت اما نه تا این حد ... امیدوارم اون آرزوی قشنگی که تو قلبمه خاص بودن پاییز رو صد چندان کنه و برآورده بشه من دلم روشنه .. یه غمی ته دلم داره بیداد میکنه این غم هم خیلی خاصه دلم می خواد چشام بیشتر از همیشه تو این ماه ببارن و هوای دلم...
-
کشف استعداد جدید ویس :)
پنجشنبه 8 مهر 1395 21:07
بعضی از استعداداس که یهویی کشف میشه مثل این استعدادم یه روز که به عشقم میگفتم اون پشه رو بکش ببین همه جامو سوراخ سوراخ کرد -کو کجاست من :اونجاست _من که نمی بینم خو کجاست من :ببین همونجاست -کو منم با پای راستم زدم به پشه و گفتم اونجاست دیدی ؟ - فراریش دادی من :عه بابا اینم که در رفت -واستا بینم نه مثل اینکه نا کارش...
-
همیشه ترس مانع حرکته
جمعه 2 مهر 1395 20:48
امروز عجب روز پرماجرایی داشتیم... یکی از همسایه هامون بعد از سه سال همسایگی با ما امروز بار و بندیلشون رو بستند و از همسایگی ما رفتند البته زیاد دور نیستند همین تهران خودمونن میشه گه گداری بهشون سر زد اون یکی همسایمون کلی چشاش قرمز شده بود بس که گریه کرد منم دلم گرفت اما یه جورایی واسشون خوشحال بودم چون جایی که می...
-
مسولین رسیدگی کنین لطفا عه :(
پنجشنبه 1 مهر 1395 09:54
یکی از عشقولیام اینه که دراز بکشم و دستامو بذارم زیر سرم و سریال مورد علاقمو تماشا کنم ... آخه این تنها سریالیه که به خاطرش تلویزیونو روشن می کنم و اگه پخش نشه واقعا ناراحت میشم ... اما دیشب و پریشب و یه شب دیگه نشد که ببینم چرا؟ دو شب بخاطر پخش مسابقات فوتبال و والیبال... یه شبم بخاطر اینکه مهمون داشتیم و اینا خلاصه...
-
حس خوبم پایدار:)
دوشنبه 29 شهریور 1395 12:00
تا امروز و این لحظه اون حس خوب هنوز تو وجودمه خوشبختانه تا حالا به لطف خدا هنوز پر انرژیم چقدر دوس دارم همیشه همینطور بمونم یه مدت واقعا حس خوبی نداشتم ولی به روی خودم نمی آوردم همش تلاش می کردم دوباره بشم همون ویس سابق اون ویسی که پر از انرژی بود من باید بشم شادو شنگول هر چند به ظاهر همینطور بودم اما خودم که می...
-
دلم می خواد هر لحظه تجربه ش کنم
یکشنبه 28 شهریور 1395 22:40
امروز ی حس خیلی خوب داشتم از اون حسای خاص که همش منتظر یه خبر و یه اتفاق خوبی همون خبرای خوبی که با اتفاق افتادنش فکر می کنم به نصف اهداف می رسم.. و این یعنی من امیدوارم تا حالا اینقدر امیدواری یه جا ندیده بودم امیدواری حس خیلی خوبیه پس چرا تا به حال اینقدر خوب و عمیق تجربش نکرده بودم همش فکر می کردم امیدوارم اما من...
-
عیدتون بی شماار مبااارک
دوشنبه 22 شهریور 1395 18:21
دیشب یه سَری به اینجا زدم و خواستم وبمو به روز کنم گفتم اول برم به دوستای گلم سر بزنم تا رفتم وب , یه کار پیش اومد منم بدون کامنت گذاشتن اومدم بیرون دوباره اومدم وبش تا خواستم کامنت بذارم داداشی اومد خونه منم دیگه بیخیال شدم یعنی نمی شد دیگه کسی خونه می یاد بری تو فضای مجازی خلاصه همین الان از خونه بابام اینا اومدیم...
-
ضد زنگ زدم :)
چهارشنبه 10 شهریور 1395 18:39
فعلا ضد زنگی زدیم به ویس نوشتمون و نتیجه ش شد اینایی که در ادامه می خونید امروزرفتیم بازار چون اول صبح بود و ما جزو اولین مشتریا به حساب میومدیم از هر کی خرید م کردیم کلی بسم الله و صلوات و ذکر حواله بارش می کرد و در آخر هم با چه ذوقی اولین دشتشون رو از ما دریافت میکردند چه حس خوبی داشتم که با نام خدا و ذکر مشتریشون...
-
ویس نوشتم زنگ زده
پنجشنبه 21 مرداد 1395 22:23
بعد از مدتها دست به کیبورد شدم تا اینجا رو از سکوت در بیارم . .خدایی خیلی سوت و کور شده نه رفتی نه آمدی اینروزا ویس نوشتم زنگ زده هر چیم زور بزنم تا از این حالت در بیاد نمیاد باید خودش بخواد تا بیاد .. البته سکوت اینجا رو دوست دارم وقتی از شلوغیا خسته میشم یاد اینجا میفتم و عجیب آروم میشم شبتون آروم
-
من هنوز امیدوارم
پنجشنبه 24 تیر 1395 18:59
دوس دارم گاهی بغلش کنم و ببوسمش گاهی نوازشش کنم وگاهی تپیدن قلبمو بیرون بدنم حس کنم گاهی که نگام میکنه دلم بلرزه و خدارو از ته دل بخاطر داشتنش شکر کنم گاهی دلم ی معجزه میخواد از اون معجزه هایی که واسه اونایی اتفاق میفته که باورش دارن من معجزه رو باور دارم ومنتظر وقوع معجزه م خدایا نگام کن من هنو امیدوارم
-
من می خوام ..
یکشنبه 6 تیر 1395 23:27
خدایا شکرت خیلی خیلی ممنونم مرسی سپاس الحمد الله با تموم وجودم ممنونتم بابت اون کاری که پیشت گیر بود و حلش کردی... خدایا به هر زبونی بگم شکرت کمه خیلی کم دیگه چی بگم چجوری بگم عاشقتم دوستت دارم تو این شب عزیز تو این ساعتهایی که باید ازت خواست من می خوام خودتو میخوام خودِ خودتو ... راستشو بخوای ی چیز دیگم ازت میخوام...
-
چرا بعضیا اینقدر گیرن؟
شنبه 5 تیر 1395 12:29
راستی چرا بعضیا اینقدر گیرن؟؟؟؟ واقعا سواله برام ازت ی سوال می پرسن تو هم جواب نمیدی اونقدر پیله میکنن که از زیر زبونت بکشن .. چرا نمیخواین بفهمین اگه می خواستم بگم همون اول میگفتم چرا به خواسته هم احترام نمیذاریم آخه چرا ... راستشو بخواین نمیدونم به ی آدمی که بهم کلید کرده چی بگم آخه نمی خوام از دستم ناراحت بشه و...
-
امروز فقط زنده نبودم زندگی هم کردم
چهارشنبه 2 تیر 1395 22:57
اصلا امکان نداره وقتی حالم خوبِ ننویسم چه معنی دارِ ویس حال خوششو با بقیه بخصوص با دوستاش قسمت نکنه ها... امروز به معنای واقعی زندگی کردم روزای قبل مث این پرنده های قفسی که عادت دارن به بی کسی دلم نمی خواست از خونه بزنم بیرون دلم میخواست ی گوشه بشینم فکر میکردم چون روزه ام حال و حوصله ی هوای تازه رو ندارم ولی امروز به...
-
بی خیال عنوان
چهارشنبه 26 خرداد 1395 22:52
یهو دلم خواست ی پست بذارم بدون هیچ مقدمه ایی بدون هیچ انتخاب موضوعی منِ هیچ این یهویی نوشتنو دوس دارم اصن عاشقشم اینکه یهو یی چیزی ترق بزنه به گوشه ذهنت و بگه بنویس و تو ازش بپرسی از چی ؟؟ بگه تو کاریت نباشه فقط بنویس ,بنویس هر چی که دلت می خواد. و تو بگی این دلم هیچی نمیخواد حالا من چی بنویسم ؟؟ از چی و از کی؟؟؟ بگه...
-
این اطلاعاتو هر جایی بهتون نمیدن
سهشنبه 25 خرداد 1395 14:36
عکس بچه هایی رو که در ادامه می بینین بچه هایی هستن که ....... اینطوری بگم بهتره هر وقت در آینده تشکیل خانواده دادین و بچه دار شدین اگه دیدین بچه هاتون به این شکل و شمایل دراومدن بدونین پی پی دارن این اطلاعاتو هر جایی بهتون نمیدنا اینجا فقط می تونین از این اطلاعات به درد بخور پیدا کنین چطور بود
-
موفقیت مال بچه پرروهاست
پنجشنبه 20 خرداد 1395 22:54
ای داد بیداد این بارم رد شد تو آزمون خیلی ناراحت بود و گرفته چون خواهرش قبول شده بود اون نه همونطور که با خواهرش قدم میزد و میرفت صدایی مانع حرکتشون شد خانوم خانوم برگشت دید پسرک فال فرو ش با التماس ازش میخواد یک فال بگیره با لبخندی گفت :چنده گفت:چیزی نیست هزار دوباره با همون لبخند بهش گفت:واسه کسی که نداره هزار تومن...
-
خودت بهتر میدونی
پنجشنبه 20 خرداد 1395 00:18
عین برق و باد دوباره ماه رمضون امسالم دو روزش گذشت خدایا شکرت که امسالم بهم مهلت دادی زندگی کنم و باشم و تو رو مهمون قلبم کنم ای خدای من تنهام نذار البته که تنهام نمی ذاری و این منم که ازت دور میشم دستمو محکمتر بگیر و نذار ولت کنم .. من از بی خدایی می ترسم دنیا بدون تو برام وحشتناکِ .. خدا جونم کمک کن تا آخر ماه رمضون...
-
کاش این قدرتو داشتم
پنجشنبه 6 خرداد 1395 10:43
بعضی وقتا ما آدما ی کاری انجام میدیم که نمیدونیم کار درستی بوده یا نه وقتی که فکرتم درگیرش میشه میگی بی خیال بابا کار درستی کردی واقعا نمیدونم این کاری که انجام دادم درسته بوده یانه از ی طرف میگم درسته از یه طرفی هم میگم نه .. چی میشد این صدای درونم یکم بلندتر و واضحتر به گوشم می رسید و یا کاش این قدرت رو داشتم که...
-
این ساپورت چرا تا حلقش اومده
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 16:14
گفتیم بریم ی چرخی تو گوگولی بزنیم ببینیم چه خبره که این عکسو دیدم فقط ی سوال واسم پیش اومده این ساپورت چرا تا حلقش اومده خخخخخ دقیقا توجه نمویدید که طبع شعرم گل کرد و فی البداهه تک بیتی سرودم من برم یکم به خودم افتخار کنم کاشف بودم بداهه گو هم شدم
-
حس خوبی دارم
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 23:29
وای خدای خوبم امروز خیلی حس خوبی دارم اونقد خوب که قابل توصیف نیست نمیگم چرا چون شاید دلیلش واسه شما مسخره به نظر بیاد ولی واقعا واسه من خیلی مهم بود.. اونقد مهم که بعد چن وقت ننوشتن امشب دارم می نویسم.. خودمم نمیدونستم دلیل کسالت و بی حوصلگیم اینه .. ی وقتایی ی چیزای خیلی کوچیک میتونه زندگی آدمو زیرو رو کنه.. ی لبخند...