هیبت ویس
هیبت ویس

هیبت ویس

همونجایی که جیب آدمو خالی میکنن



دیروز تو یکی از وب دوستان خوندم که خانوادگی به شهربازی رفتن و کلی بهشون خوش گذشته


 یهویی دلم شهربازی خواست


مگه چیه؟مگه فقط بچه ها دل دارن منم میخوام 


به آقای شوهر گفتم و ایشون پرسیدن شهربازی چیه؟

منم گفتم همون جایی که وسیله بازی داره  باهم سورتمه سوارشدیم کلی خوش گذشت


آقای شوهر گفت آهان همونجایی که جیب آدمو خالی میکنن


منو میگین خخخخخخخخ



تا طرفو نشناختین هیچی خرجش نکنین

همیشه همراهان واقعی تو سختیا شناخته میشن اینو که همه قبول دارن


حالا چرا اینو گفتم چون دلیل داشتم 

جای دور نمیرم از همین وبلاگ شروع میکنم  به نظر بنده آدمای مجازی  همون آدمای واقعیه خودمونن یعنی هر رفتاری از مرام و معرفت و دوستی که تو دنیای غیر مجازی دارن تو دنیای مجازی مشخص میشه 


یکی از هم لینکیای بنده که الان از لینکم حذف شده  ادعای دوستی و معرفتش میشد  ولی دوروز از حذف وبم نگذشته بود که دیدم تو لینکش نیستم  جالب اینه که اون روز  بهش سر زدم تا برای این دوست کامنت  بذارم  وقتی متوجه شدم که تو لینکش نیستم مرام و معرفتشو محک زدم که دوروزه یا شایدم کمتر از دوروز بوده چون من بعده دو روز بهش سرزدم.


تو باخودت فک نکردی شاید برای چن روزی وبمو بستم(خطاب به هم لینکیه حذف شده)


چندتایی بامعرفت بودن که تا این موقع هم هنوز تو وبشون بودم حالا اگه حذفم میکردن ناراحت نمیشدم آخه دو روز کجا دو ماه کجا 


بازم اینو بگم که از بعضی آدما که خیلی شیرین زبونی میکنن  دوری کنید دوستی ومرام ومعرفت بازبون نمیشه تو عمل همه چی مشخص میشه   تا طرفو نشناختین هیچی خرجش نکنین چه مجازی چه غیر مجازی بلاخره مجازی و غیر مجازیش ادم که هست


وقتتونو حروم آدمای قدرنشناس و ....نکنید


جای خالی را به دلخواه خود پر کنید

هیچ عشقی عشق اول نمیشه

واااای نمیدونین چقده دلم واسه اینجا تنگ شده بود یه مدت نوشتن تو این صفحه رو کنار گذاشتم و یه وب دیگه ساختم ولی هیچ وبی وب اول نمیشه همونطور که هیچ عشقی عشق اول نمیشه اینجا عشقمه


 اولش شوهرم عشقمه گفتم  که یه وقت بهش بر نخوره


 بعدش اینجا عشقمه اونقده حال میده نوشتن اونم تو وب هیبت ویسم که نگو نوشتن تو وب هیبت آرامشی داره که هیجا تجربه اش نکردم اینو تو این مدتی که ازش دور بودم فهمیدم امیدوارم دیگه از هم دور نشیم 

این مدت که ازتو دور بودم اولش فکر میکردم که خوب شد از شرت خلاص شدم ولی نگو روحیم بعد یه چند وقتی حسابی داغون شد الان که دارم تند وتند می نویسم دلتنگیامو یه حس خوبی دارم که نگو پراز شادی و نشاطم 


آخیــــــــــــــــــــش

جوجمون دیشب خواب دیده حالا دنبال تعبیرش می‌گرده

مدیر مدیره آق مدیره یه جوجه رنگی واسه نوه‌ش گرفته بود..


ولی از اونجایی که نوه از جوجه می‌ترسید  ..جوجه رو واسه ما آورد.


و ما دوتایی کلی با جوجه حال میکنیم..


حالا مگه سر جاش بند میشه هی از جعبش می‌پره میاد تو بغلم ..


تو خونم که نمیشه را رفت چون هی به پروپام می‌پیچه ...باید مستقل شه ...باید رو پای خودش واسته..باید یه خونه براش دست و پا کنم دیگه.


حالا مگه میذاره مطلب بنویسم یا رو موسه یا کیبورد ویا رو دستمه..


آخرش مدیریت وبلاگمو به دست میگیره اگه تغییری تو نوشته‌هام دیدید  کار خودشه شک نکنید.


موقع کتاب خوندنم میاد رو کتابا ..کتاب میخونه بیا و ببین  نمونش تو عکس مشخصه فک کنم دیشب خواب دیده حالا دنبال تعبیرش میگرده...