هیبت ویس
هیبت ویس

هیبت ویس

سلام داداشا

امروز یهویی دلم هواتونو کرد 


از اردیبهشت  سال گذشته ست که شما به شهرمون اومدین روز ورودتون به شهر من نبودم که بیام استقبالتون ولی مامان تعریف میکرد که چقد عاشقاتون زیاد بودن

.داداشا از روزیکه با شما آشنا شدم  رنگ و بوی زندگیم عوض شده..ی چن ماهیه که به شما انس گرفتم و برکت این انسو تو زندگیم احساس کردم.


دعام کنین که دعاتون حتما مستجاب میشه 


دلم گفت :امروز بنویس واسه داداشات که ی صفحه ایم واسه اونا تو وبت داشته باشی 

ی صفحه که قابل نداره هزاران صفحه هم  از شما نوشتن کمه یعنی چطور میشه ندیده گرفت اون همه مردانگیاتونو ..شما مرد بودین و مردانه جنگیدین  و مردانه هم ترک دنیا کردین ..


 دیگه نمیدونم باید چی بنویسم فقط بگین 

داداشا از منه ویس راضی هستین؟