هیبت ویس
هیبت ویس

هیبت ویس

همونی بشم که تو دوس داری

عجب بارونی داره میاد از دیشب همینطور داره میباره


 واز دیشب تا حالا دلم  بدجور ر گرفته سر ی مساله که  اولش خیلی کوچیک بود ولی بعدش ی بغض شد توسینه م ی موجود نازنین ازم خواست باهاش ی جایی برم و من قبول نکردم ولی بعدش کلی عذاب وجدان گرفتم آخه من اصلا فکر نمیکردم این موضوع اونقد براش مهم باشه ولی تو دلم آشوب و غوغا بود و فهمیدم این مساله واسش خیلی مهم بوده الانم موندم چطور جبران کنم خودش که چیزی نگفته ولی من خیلی ناراحتم صبح بهش زنگ زدم به روش نیاوردم ولی میخوام یادش بره و چیزی ازم به دل نگیره  و الانم که این پستو  بذارم بهش زنگ میزنم دعا کنید از دستم دلخور نباشه  ..


خدایا ما بنده ها تا وقتی پیش همیم خیالمون راحته که فرصت زیاده و به هم توجه نمی کنیم وقتی نیستیم تازه حسرت اون لحظه هایی رو میخوریم که از دست دادیم..


خدایا غفلتهامو  ببخش و کمکم کن تو این  روزای آخر سال همونی بشم که تو دوس داری