هیبت ویس
هیبت ویس

هیبت ویس

هر وقت دلتون لرزید

دوباره محرم اومده و این پاییز  ر و خیلی خاصتر میکنه


 می دونستم این پاییز خیلی خاصه و متفاوت اما نه تا این حد ...


امیدوارم اون آرزوی قشنگی که تو قلبمه خاص بودن پاییز رو صد چندان کنه و برآورده بشه 


من دلم روشنه  ..


یه غمی ته دلم داره بیداد میکنه این غم هم خیلی خاصه


 دلم می خواد  چشام بیشتر از همیشه  تو این ماه ببارن و هوای دلم بارونی بشه..


تو این ماه عزیز هر وقت دلتون لرزید  فراموش نکنید یه آدم تو فضای مجازی ازتون خواسته دعاش کنین 










کشف استعداد جدید ویس :)

بعضی  از استعداداس که یهویی کشف میشه مثل این استعدادم


یه روز که به عشقم  میگفتم اون پشه رو بکش ببین همه جامو سوراخ سوراخ کرد


-کو کجاست


من :اونجاست


_من که نمی بینم خو کجاست


من :ببین همونجاست 


-کو 


منم با پای راستم زدم به پشه و گفتم اونجاست دیدی ؟


- فراریش دادی 


من :عه بابا اینم که در رفت


-واستا بینم نه مثل اینکه نا کارش کردی


من جدی


-اوه اوه بابا اوستایی واسه خودت 


بعد از اون روز هر پشه ایی می بینم با یه سر پنجه پا به درک واصل میشه   

همیشه ترس مانع حرکته


امروز عجب روز پرماجرایی داشتیم...


 یکی از همسایه هامون  بعد از سه سال همسایگی  با ما امروز بار و بندیلشون رو بستند و از همسایگی ما رفتند البته زیاد دور نیستند همین تهران خودمونن میشه گه گداری بهشون سر زد

  اون یکی همسایمون کلی چشاش قرمز شده بود بس که گریه کرد

 منم دلم گرفت اما یه جورایی واسشون  خوشحال بودم چون  جایی که می رفتن بهتر از اینجا بود

  خلاصه بعد از رفتن اونا من واون یکی همسایه با هم  خیابونو قدم زنان می رفتیم که دیدم شوهر گلم ماشینو آورده و میگه سوار شین یه دور بچرخونمتونتا حال و هواتون عوض شه 

 خلاصه بعد از دوردور خانوم همسایه رو رسوندیم  خونشون و من و همسری دوباره رفتیم دور دور

 با این تفاوت که اینبار من  پشت فرمون نشستم  تو مسیر که داشتیم می رفتیم   شیشه هارو پایین کشیدم تا از هوای پاییزی لذت ببریم که لذتمون به ثانیه ایی نکشیدِ نقش برآب شد یه چند تا سگ وحشی افتادن دنبال ماشین منم  که هول کرده بودم  همه چی رو ول کردمو دنبال این می گشتم که شیشه هارو ببندم

من امروز فهمیدم که آدم ترسو به درد رانندگی نمی خوره ترس همیشه مانع حرکت آدم میشه باید ترسو بذارم کنار 


  خدارو شکر که بخیر گذشت ولی وقتی یادم میاد خنده دارِ برام  

مسولین رسیدگی کنین لطفا عه :(

یکی از عشقولیام اینه که دراز بکشم و دستامو بذارم زیر سرم و سریال مورد علاقمو تماشا کنم ...



آخه این تنها سریالیه که به خاطرش تلویزیونو روشن می کنم و اگه پخش نشه واقعا ناراحت میشم ...



 اما دیشب و پریشب و یه شب دیگه نشد  که ببینم چرا؟


دو شب بخاطر پخش مسابقات فوتبال و والیبال...


یه شبم بخاطر  اینکه مهمون داشتیم و اینا 


خلاصه من کاری ندارم چرا فکر ما فوتبال و والیبال ندوستا نیستین 


چرا وقت سریال مورد علاقمون می گیرین خب لااقل یکم دیرتر پخشش کنین عه بابا


 حالا اون مهمون داشتنو میشه یه کاریش کرد و تکرارشو دید چرا دوقسمت عقب میندازید خب مام دوس داریم زودتر بفهمیمم آخر سریال چی میشه ...






حس خوبم پایدار:)

تا امروز و این لحظه اون حس خوب هنوز تو وجودمه خوشبختانه تا حالا به لطف خدا هنوز پر انرژیم چقدر دوس دارم همیشه همینطور بمونم

 یه مدت واقعا  حس خوبی نداشتم ولی به روی خودم نمی آوردم همش تلاش می کردم دوباره بشم همون ویس سابق اون ویسی که پر از انرژی بود من باید بشم شادو شنگول هر چند به ظاهر همینطور بودم اما خودم که می دونستم دارم نقش بازی می کنم و به خودم انرژی مثبت میدم تا اون منفیای زندگیم فکرمو درگیر نکنه می خواستم حالم خوب شه پس باید تلاش می کردم و یه چند روزی شکر خدا خوبِ خوبم و همه چی روبه راهه و چقدر دلم می خواد همه ی آدمای اطرافم و همه ی مردم همین حس قشنگو داشته باشن