هیبت ویس
هیبت ویس

هیبت ویس

صندلی مادر زن

امروز دو تا مهمون عزیز دارم مادر شوهر جان و پدر شوهر جان   میخواستم پست نذارم  که  در جستجوهای اخیر عکسی تو جهمو جلب کرد..خخخ

خدا بگم چی کارتون کنه مردای خبیث البته شوهر گرامی بنده از این دس مردا نیس ایشون گلن...


هیچی دیگه بذار کشف کنم این عکس کار کی بوده میدم پوستتونو بکنن 


همونطور که اطلاع دارین و میدونین خانوما خلاقترن یهو دیدین تخت این مدلی واس ماماناتون تدارک دیدن


از ما گفتن بود از شما شنیدن یا نشنیدن به هر حال تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز 


اینم عکس  هر کی  صاحب این عکسو شناسایی کرد اطلاع بده و مژدگانی دریافت کنه 




گاهی باید خودتو این شکلی بغل کنی و بری

گاهی باید خودتو برداری و ببری 


شاید این سوال براتون پیش بیاد آخه چطوری؟مگه میشه آدم خودشو برداره ببره ؟


آره میشه ..گاهی مث همین پرتقال باید خودتو این شکلی بغل کنی و بری ..



حالا کجا؟ نمیدونم...!!! هر جا که دوس داری و راحتی و احساس آرامش داری و احساس میکنی خوشحالی .. آره باید ی وقتایی بریم تا برسیم 


اگه نریم هیچ وقت نمی رسیم اینو مطمئن باش 


از فرمایشات ویس...


فقط حواست باشه چشاتو نبندی و نری ی وقت دیدی افتادی تو چاله یا چاه خوب چشاتو باز کن و به قول معروف چار چشی برو مث  این 


اصن از این لوس بازیا خوشم نمیاد

رفتم سراغ کتابم.. همین که بازش کردم   بخونم با صحنه ایی روبرو شدم که خندم گرفت و سریع از این شاهکار خود عکس گرفتم..


اینم شاهکار ویس.






این شاهکاردیشب اتفاق افتاد که خیلی خوابم میومد و  نشانگری هم دم دس نبود  چشمم خورد به این هسته که معلوم نبود گردش روزگار اونو چطور و چگونه جلوی دستم قرار داده بود برش داشتم و فی الفور گذاشتم لای کتاب و امروز وقتی دیدمش به این کارم کلی خندیدم..


تا حالا سابقه داشته کنترل-کتاب-کاغذ و خیلی چیزای دیگر  نشونه بذارم ولی هسته اولین بار بود 


از فرمایشات ویس:«تا وقتی که کلی چیز میز هس که بذارین لای کتاب چه نیازیه که نشانگر بذاریم»


 اصن از این لوس بازیا خوشم نمیاد 



حال اینروزای ویس

ویس اینروزا به دنبال کشف کردن  خودشه ..من کیم؟از کجا اومدم و بعد میخوام کجا برم برا چی اومدم  بی دلیل که تو این دنیا نیومدم 

 وبه این نتیجه رسیدم که هیچ آدمی بی خودی سر راهمون قرار نمی گیره  همشون درسی دارن برای یادگیری 


منم  از حضور آدما تو زندگیم سرسری رد نمیشم با خودم فک میکنم چه درسی  داره وجود این آدم تو زندگیم ..تلاشم بر اینه که  انباری از اطلاعات و معلومات نشم بلکه دانشم رو همراه با بینش به کار ببرم و عمل کنم 


شاید حرفام تکراری به نظر برسه  ولی برای این انسان فراموشکار تا تکرار نکنی قلبش  بیدار نمیشه...




زیپ دهنتو ببند

 قبلنا این جمله خیلی ورد زبون مردم شده بود«زیپ دهنتو ببند»


اونوقتا با خودم فک میکردم چه خوب میشد اگه راستی راستی دهن آدما زیپ داشت تا اگه خواستیم ی حرف نامربوط بگیم  زیپشو میبستیم..اینجوری دیگه هیچوقت دل کسی رو نمی‌شکستیم-غیبت نمی کردیم- دروغ نمی گفتیم- و هزاران گناه که با زبان انجام میدیم دیگه انجام نمیشد و اگه خودمون زیپ دهنمونو نمی بستیم یکی دیگه برامون میبست  ولی حالا که فک میکنم می بینم خدا خودش فکر همه چیزو کرده اگه دهنمون زیپ داشت علاوه بر اینکه  ی چیز اضافی تو صورتمون بود و چهره مونو زشت میکرد اختیار دیگه معنی نداشت انسان با اختیاره که انسانه اینجوری طرف حق صحبت کردن داره و خودش انتخاب میکنه که چی بگه و اختیار داره که انتخاب کنه حرف خوب بزنه یا بد دیگه توضیحات کارشناسی رو میذارم به عهده بقیه میرم سر اصل مطلب همه اینارو که گفتم واس خاطر اینه که در جستجوهای خود با این عکس بر خورد نمودم

دوباره ویس وجستجو و دوباره ویس و اکتشاف